رمان خاکستری


خاکستری

#پارت_دوم

نیم ساعت بعد الینا رسید دم خونمون. بوق رو یسره کرد. از دستش خیلی عصبی بودم واسه اینکه صدای بوقش بیشتر به گوشم نخوره با عجله رفتم بیرون. سوار ماشین شدم. الینا/سلام خانم خانما. من/علیک سلام الینا معنیه این کارا.... تا اومدم شروع کنم به داد بیداد و سوال جواب کردن الینا رشته کلاممو پاره کردو گفت الینا/تولدت مبارک عزیزم ایشالا هزار ساله نشی ۱۲۰ ساله شی. بزار یه اهنگ رمانتیک قشنگ برات بزارم. بعدش سریع ضبط رو روشن کرد و یه موزیک خیلی ملایم گذاشت تا اعصابم اروم بشه. نقطه ضعفمو خیلی خوب میدونست. جفتمون تا بازار سکوت کردیم. رفتیم بازارو کلی خرید کردیم. کیف و کفش و لباس.. حلاصه کلی چیز میز خریدیم. واقعا خسته بودم اگه یه جا میشستم استراحت میکردم سر دو دقیقه نشده خوابم میگرفت. لباسی که من واسه امشب گرفتم یه لباس خاکستری بود. الینا خیلی سعی کرد یه رنگ شادتر واسم بگیره اما هرکاری کرد نشد که نشد. اگه دست من بود دنیارو با چشمام ست میکردم. رفتیم خونه ما واسه اماده شدن. یه پیرهن بلند خاکستری روشن گرفته بودم خیلی قشنگ بود یه کفش پاشنه بلند مشکی زیرش پوشیدم با یه مانتو شیری روی پیرهنم و یه شال شیری. موهامم مثل همیشه باز گذاشتم ارایشمم ملایم.
الینا هم خیلی ماز شده بود یه پیرهن قرمز خوشرنگ با یه روسری طرحدار قرمز مشکی با یه کفش مشکی و یه مانتو قرمز مشکی روی پیرهنش پوشیده بود. وقتی جفتمون اماده شدیم از کفشام شروع به برانداز کردن کرد تا سر. همش لبخند رضایت رو لباش بود تا وقتی که رسید روی صورتم. یهو اخماش رفت تو هم. یه لحظه خودم فک کردم خیلی زشت شدم. تو اینه به خودم یه نگاهی کردم به برگشتم سمت الینا و گفتم من/چیزی شدی؟؟؟ الینا/نه فقط دلم میخواد تو رو خفه کنم. من/اونوقت چرا؟؟؟ الینا/ چون من هذچی میگم تو انگاذ گوشت بدهکار نیست. من/ینی چی؟؟اصن خودت متوجهی چی داری میگی؟؟؟ الینا/ببین دلارا یا همین الان میری ارایشتو پاک میکنی یه ارایش دیگه انجام میدی یا قید منو بزن باهات مهمونی نمیام. من/الینا بهانه الکی نیار اول منو از خواب ناز بیدار‌کردی بردی این همه خرج گذاشتی رو دستم کلی خستم کردی که الان بگی نمیام. پاشو یالا پاشو که دیر شده. البنا/خودت تنهایی برو. من/درد تو جیه دختر با ارایش من چی کار داری اخه؟؟ الینا/دلارا جان من جان مادرت به خاک پدرت قسمت میدم برو ارایشتو پاک کن. لاقل پاکش نمیکنی رژ لبتو پاک کن یکی دیگه بزن. من/عزیزم مگه رژ لبم چشه. خیلیم خوشرنگه دلتم بخواد. الینا/چش نیست؟؟شبیه عروس مردگان شدی. خواهری خواهش میکنم توروخدا یه امشب به خاطر من یه رژ قرمژ بزن. من/چیییییی؟؟؟؟؟؟ زده به سرت تو کل عمرم یه بار رژ قرمز نزدم نمیتونم الان بزنم. خجالت میکشم. الینا/خجالت نداره عزیزم امشب تولد توعه همه چشما رو توعه الان میخوای با این قیافه بری؟؟؟ بعد از کلی خواهش و التماس الینا بالاخره قبول کردم یه رژ لب قرمز مات بزنم. دروغ چرا خیلی قشنگ شدم اما بازم نمیتونستم به خودم قبول کنم. راه افتادیم سمت مهمونی. تولد رو توی باغ گرفته بودن. اونم چه باغی خیلی قشنگو بزرگ بود. از در که وارد شدیم چشمم خورد به یه جمعیت شلوغ. دلم میخواست همونجا الینا رو خفه کنم. برگشتم با یه اخم نگاش کردم که خودش فک کنم متوجه شد فاتحش خوندست. یه راه سنگفرشی بود که دو طرفش درختای بزرگ بود. دو طرف راه مشعل گذاشته بودن همشونم روشن بودن. جلوی باغ رو میز و صندلی چیده شده بود. یه میز خیلی خوشگل و مامان اون وسط بود که فک کنم واسه من بود. تمام دوستام اومده بودن. حتی استاد دانشگاه رو هم دعوت کرده بودن. ینی این بنده خدا هم رحم نکردن. تنها ترسی که اونموقع داشتم این بود که خدایا کی فردا میخواد واس تولد تک تک این ادما کادو بخره اونم با این اوضاع گرونی. داشتیم راهمونو ادامه میدادیم که یهو صدای الینا دراومد دستشو برد بالا تکون میداد و همش میگفت شایان. سه باز صداش زد. بالاخره تو اون شلوغی و صدای اهنگ اقا شایان صدای مرغ پرکنده مارو شنید و اومد سمتون. الینا جلوتر رفت و سلام کرد. بعد شایان اومد سمت من. دستشو سمتم دراز کردو سلام کرد. از کارش اصلا خوشم نیومد. وقتی بهش دس ندادم خودش ضایع شدو دستشو انداخت بعد منم سلام کردم. من/از الینا شنیدم که این جشن کار شما بوده اقا شایان. خیلی ممنونم ولی واقعا راضی به زحمتتون نبودم. خشکش زده بود. اصلا حرف نمیزد. چند بار صداش زدم. کلا انگار ادم شوتیه. شایدم من اینجور فک میکنم. شایان/خیلی معذرت یه لحظه فکرم مشغول شد. این چه حرفیه اخه ما به عنوان یه دوست وظیفه خودمون میدونیم این کارو. من/اختیار دارید.شما هم مثل برادر خودم چه فرقی میکنه. اینو که گفتم یهو دیدم قیافش کلی رف تو هم. جوری بود که تا اخر مهمونی اصلا نخندید حتی به زور. واقعا از حرف من ناراحت شد یا چیز دیگه. حقش بود اینو گفتم تا حد خودشو بدونه. ازش متنفر بودم. نمیدونم این بشر به چه امیدی ابن همه هزینه کرده واس تولد من. کیکو که بریدیم و خوردیم نوبت به کادو ها رسید.انواع کادو اورده بودن. فک کنم تا یک سال هزینه نکنم وایه زندگیم. همه چی اورده بودن. الینا واسم یه دستبند نقره با گوشواره هاش گرفته بود. خیلی ناز بودن. شایان هم هیچ حرفی نمیزد. سارا ازش پرسید سارا/شایان پس کادوی تو کو؟؟؟ شایان هم بدون اینکه حتی به لبخند بزنه گفت شایان/کادوی من سورپرایزه. سارا/ اوووووو اخه جه سورپرایزی از این تولد بزرگتر. کن/بچه بیخال. من واقعا انتظار هدیه از اقا شتیان ندارم ایشون به اندازه کافی تو زحمت افتادن. شایان/ دلارا میشه چن لحظه همرام بیای؟ من/جای قراره بریم؟؟ شایان/ نترس تا همین دم باغ. من/باشه. سارا/شایان سرشو نبری؟؟؟؟ 😂😂😂😂😂😂 شایان/نترس کادوش دم در گذاشتم. سارا/ اعععع خب چرا نمیگی ماهم بیایم؟؟؟ شایان/اخه سارا خانم شما اهل دعوت شدن نیستید خودتون تشریف میارید همیشه نمونش تولد امشب. سارا از اون دخترا بود که هیچ وقت از رو نمیرفت یهو زد زیر خنده و گفت سارا/اخخ اقا شایان گل گفتی دمت گرم. راس میگه والا. اخه هفته پیش تولد امیرسام خودش سرخود اومد کلی تحویلش گرفتن گفتم بزار منم سرخود برم ببینم چه میشود؟؟ دیگه هیچکدومشون حرف نزدن هممون راه افتادیم سمت ورودی باغ. من شایان جلوتر از همه راه میرفتیم. وقتی رسیدیدم دم باغ یه ماشین دنا پلاس با رنگ سفارشی خاکستری خیلی خوشگل که با ربان خیلی بزرگی کادو پیش شده دم در بود رو دیدیم. کف همشون برده بود. خودم از همه بیشتر. خیلی تعجب کردم. اخه چه دلیلی داری این بشر واسه منی که دوساله میشناستم ماشین به این گرونی بگیره؟؟؟ من/اقا شایان خیلی ممنون اما من نمیتونم.... شایان/ نمیتونمو نمیخوامو نمیشه رو بذار کنار واس تو گرفتمش. برش میداری میبری خونتون بدون حرف اضافه. حوصله چونه زدن ندارم. از رفتارش کلی تعجب کردم اخه چه مرگشه. به چه حقی با ما اینجوری حرف میزنه. بدون اینکه جیزی بگه گذاشت رفت. نمیدونم اصن کجا رفت. امشب۲۱ سالم شد ینی وارد ۲۲ مین سال زندگی نحسم شدم. مهمونی خوب پیش میرفت این ادما بودن که خوب پیش نمیرفتن. منم از لج شایان ماشینو نبرذم گذاشتم همونجا و با ماشین الینا برگشتم خونمون.
#شکوفه


[ بازدید : 113 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 16 آبان 1397 ] [ 15:37 ] [ Shokofeh ]

[ ]

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]